فیلم شناسینقد مستند
نقدی بر مستند کاغذپاره ها، پدربزرگ و ماهر: وقتی امیدمان به کاغذپارهها باش
نقدی بر برخی از فیلمهای روز چهارم سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت، مستندهای کاغذپاره ها به کارگردانی بهزاد نعلبندی، ماهر به کارگردانی مسعود دهنوی و پدربزرگ به کارگردانی آرش رخشا

نگاهی به برخی از فیلمهای روز چهارم جشنواره سینما حقیقت
۱.کاغذپارهها (بهزاد نعلبندی/ مسابقه ملّی)
کاغذپارهها تنها انیمیشن مستند حاضر در سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت است. رفتن به سمت انیمیشن برای ساخت مستند، نوعی آشناییزدایی از قالب سینمایِ مستند زنده است. حال که در کشور ما صنعت انیمیشن با وجود قدمت صدساله آن، آرامآرام در حال رشد و توسعه است و در بخش داستانی نیز شاهد اکران معدود فیلمهای بلند انیمیشن هستیم، تماشای یک انیمیشن مستند، تجربهای بدیع به شمار میآید. انتخاب عروسکهای کاغذی (کاغد کارتون) و تکنیک استاپموشن برای ساخت فیلم کاغذپارهها، فرمی به فیلم میبخشد که از محتوا و سوژه آن میآید. این مستند همچنین میتواند در طبقهبندی داکیودراما هم قرار گیرد.
زیرا هم از فرمی داستانی برای ارائه محتوای مستند بهره برده و هم از سویی به منظور طرح موضوع و به راه انداختن بحث و یا ایجاد تغییر و اصلاح، یک معضل نه چندان عریان اجتماعی و ملی را بیان کرده است. موضوع فیلم بررسی وضعیت زنان کارتونخواب است که در محلی نگهداری میشوند. شهروندان معمولی که بر اثر تجربه رخدادهایی خاص میتوانند مورد توجه قرار بگیرند. از سویی عدم امکان افشای محل نگهداری زنان و هویت آنها کارگردان را ناگزیر از رفتن به سوی انیمیشن ساخته است. استاپموشن یکی از تکنیکهای ساخت انیمیشن است که در آن یک شیء یا مدل ثابت را که میتواند عروسک، لوگو و یا نقاشی باشد، کمی حرکت میدهند و با دوربینی ثابت از هر فریم عکسبرداری یا فیلمبرداری میکنند. سپس از پشت سر هم قرار دادن تصاویر این حرکتهای فریم به فریم، تصویر متحرک القا میشود.
اکنون پس از ۱۱۸ سال استاپ موشن از محبوبیت فراوانی برخوردار است و فیلمسازان بزرگ به ساخت اینگونه آثار می پردازند. یکی از نقاط قوت فیلم رنگ و نورپردازی آن است. استفاده از تنالیته نارنجی و قهوهای که از رنگ کاغذ کارتون میآید، هم محصور بودن فضای محل نگهداری زنان را نشان میدهد و هم فضای خفقانآوری را القا میکند که گریزی از آن نیست و ناچار سرنوشت این زنان محتوم و مشابه یکدیگر است. اما آنچه به این مستند خلاقانه ضربه میزند، پایانبندی آن است. فیلم با نماهایی از شهر آغاز میشود تا به محل نگهداری زنان برسد. همین نماها در پایانبندی تکرار میشوند. اما ما به یکباره از دنیای انیمیشن به دنیای سینمای زنده پرتاب میشویم و این تخطی کارگردان از فرم فیلم بدون هیچ دلیل متنی به ریتم آن ضربه میزند و انسجام اثر را از بین میبرد. با این وجود اما کاغذپارهها اثری درخور توجه و تجربهای نو در سینمای مستند ایران است.
۲. پدربزرگ (آرش رخشا/ مسابقه ملی)
هر فیلمسازی برای ساخت فیلم صاحب اختیار است و میتواند با هر هدف و سلیقهای فیلم بسازد. اما اینکه جشنواره برای پذیرش فیلمها در بخش مسابقه چه معیار و استانداردهایی دارد، موضوعی است که میتواند قابل بحث باشد! مستند پدربزرگ فیلمی شخصی است که کارگردان نتوانسته است تجربه شخصی خود را در مواجهه با سوژه و تکهای از زندگی او و اطرافیانش، به زبان سینما درآورد. انبوه مستندهای بومی در جشنواره امسال میتواند هشداری برای سینمای مستند باشد و این پرسشها را پدید آورد که آیا هر سوژهای در بخشی از روستاها و مکانهای ناشناخته ایران میتواند موضوع یک فیلم مستند باشد؟ آیا صرف حضور دوربین در طبیعت بکر روستاهای ایران و مردمی که با لهجه و گویش متفاوتی صحبت میکنند، مؤلفههای لازم و کافی را برای ساخت یک مستند به دست میدهد؟ از آنجایی که آسیبشناسی این موضوعات همیشه پس از جشنوارهها و برگزاری آنها جریان مییابد، پاسخ این پرسشها هم بماند شاید وقتی دیگر!
۳. ماهر (مسعود دهنوی/ مسابقه ملی)
حوادث طبیعی همچون سیل و زلزله و شرایط انسانی حاکم بر وقوع آنها، همواره مورد توجه مستندسازان است. اما فاصله گرفتن از فرم رایج مستندهای گزارشی درباره این موضوعات، نیازمند کشف ایدههایی بکر در دل این حوادث و نگاهی تازه در پرداخت آنهاست. ماهر شخصیتی است که برای کمک به روستای سیلزده محل سکونتش در ناحیه ترکمن صحرا، از ترکیه به ایران میآید و کارش را در استامبول موقتاً رها میکند. اما این فیلم با وجود تمرکز بر شخصیت ماهر و روایت او نمیتواند چیزی بیشتر از یک گزارش صرف ارائه دهد. اگرچه فیلم بنا دارد ما را با خانواده ماهر و ماجرای عروسی خواهر او درگیر میکند، اما هیچیک از این ایدهها در فیلم کارکردی نمییابد. ماهر بر سر یک دو راهی قرار دارد؛ از یک سو شغلش را رها کرده و باید زودتر به ترکیه بازگردد، چراکه ویزایش در حال اتمام است و از سویی دیگر نمیتواند روستا و خانوادهاش را رها کند. کارگردان در پرداخت این دو راهی موفق عمل نمیکند و تعلیق لازم برای تصمیم شخصیت و انتخاب او را پدید نمیآورد. وقتی انتظار تعلیقآمیزی برای دنبال کردن سرنوشت یک سوژه واقعی در مخاطب ایجاد نشود، تصمیم نهایی او نیز اثری به جز ارائه یک گزارش مبنی بر انتخاب روستا و ماندن در ایران، نخواهد بود.