جشنواره سینما حقیقتفیلم شناسینقد مستند
نقدی بر ۵ مستند روز اول اکران جشنواره سینما حقیقت
نقدی بر مستندهای آشنگ ساخته محمدصادق اسماعیلی، بهای خون ساخته مرجان خسروی، رویای روهینگا ساخته محمدمهدی خالقی، فریاد رو به باد ساخته سیاوش جمالی، عطا مهرداد و مستند حلب؛ سکوت جنگ ساخته امیر اصانلو در بلاگ سینمامارکت

اولین روز اکران جشنواره سینما حقیقت با تماشای ۵ مستند کوتاه و نیمه بلند سپری شد. مستندهایی که در عین داشتن سوژهایی جذاب اما در پرداخت ضعیف بودند. در این بین مستند «آشِنگ» ساخته محمدصادق اسماعیلی در کنار سوژهای جذاب، پرداخت قوی و تاثیرگذاری را ارائه میکرد.
در ادامه به نقدهای کوتاهی از برخی مستندهای روز اول جشنواره میپردازیم:
مستند بهای خون
مستند بهای خون با شروعی نفسگیر و جذاب از یک سنت در دل منطقهای در چهار محال بختیاری آغاز میشود، سنتی که شروع ماجرای عروسی دو کودک و در پی آن عطفی برای تغییر روند مستند به سمت “تالاسمی” است. متاسفانه بهای خون با گذشت زمان و نمایان شدن جزئیات بیشتر مخاطب را درگیر زیست خانوادهای با چند فرزند دارای تالاسمی نمیکند. همین عدم درگیری و عدم ورود مخاطب به جزئیات تصویری زندگی بچهها که به علت بسنده کردن کارگردان اثر به چند مونولوگ به وجود آمده است باعث میشود صحنهی با خبر شدن خانواده از سالم بودن بچه در آزمایشگاه بدون هیچ تعلیقی برای مخاطب به نمایش گذاشته شود.
مستند آشِنگ
سوژه جذاب مستند از شروع فیلم خودنمایی میکند اما فیلم در سوژهی خوب خود باقی نمیماند بلکه حالات و روزگار ۷ زن یا به عبارتی ۷ خانوادهای را روایت میکند که سالها مرد خانوادهاش دربند است. مستند آشنگ مستند تصویر است، یعنی آنقدر در تصاویرش حرف وجود دارد که نیازی به کلام ندارد، به عنوان مثال صحنهی رقصیدن زن یکی از مردان زندانی در عروسی دخترش و یا پایان بندی فیلم در مینیبوس با چهرهی زنانی خسته و غم زده با نوای پیرزنی که این غم را فریاد میزند.
مخاطب این مستند در سرتاسر فیلم به نحوی این سوال برایش تکرار میشود که “چرا این مردان محکوم به حبس ابد هستند؟ ” و این خود یعنی سازنده اثر موفق بوده است.
مستند فریاد رو به باد
یک نوجوان سرکش، پدر معتاد، دروازه غار، راک همهی این کلیدواژهای جذاب در کنار هم یا منجر به خلق یک اثر درجه یک میشود و یا تبدیل به شعارهایی که ژست است و فیلم نیست. شعارهایی مثل “از من بپرس چطور زندهام، از من بپرس….” یا “من به سیمهای برق دخیل میبندم” نمونههای کوچکی در مستند فریاد رو به باد است که متاسفانه به دام شعارزدگی افتاده و گویا شخصیت نوجوان فیلم تبدیل به بلندگویی برای بیان افکار سازندهی اثر شده است.
مستند رویای روهینگا
مستند رویای روهینگا را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد. قسمت اول تا قبل از اقامت در بنگلادش است که مخاطب با یک روای جذاب (عرفه الله) مواجه است که نوع روایتش از حوادث میانمار نو و خلاقانه است به عبارتی دیگر مخاطب تصاویری جدید نمیبیند بلکه زاویهی دید جدیدی نسبت به حوادث میانمار پیدا میکند. قسمت دوم از زندگی در بنگلادش آغاز میشود که در این قسمت کارگردان تلاش دارد( زاویه دید عرفه الله نادیده گرفته میشود) با تغییر و یا استفاده از زوایای مختلف دوربین و … روایتش را ادامه دهد در حالی که این رویکرد منجر به ایستایی روایتش میشود. قسمت سوم هم از ماجرای تقسیم بستنی در بین بچهها آغاز میشود که دوباره روایت به مسیر اولیه خود باز میگردد یعنی زوایه دید عرفه الله در فیلم جاری میشود.
مستند حلب؛ سکوت جنگ
مستند حلب؛ سکوت جنگ را میتوان با سه کلیدواژه توصیف کرد “ساختمان، باد، لوستر”
بزرگترین اشتباه کارگردان اثر مطمئن بودن از پیشفرضهای مخاطب است. نمایش پرچم سوریه، نمای درون و بیرون ساختمانهای مخروبه نه حلب میدهد، نه داعش و نه خیلی چیزهای دیگر. کارگردان اثر براساس این پیشفرض که مخاطبش حلب را میشناسد و میداند چه بلایی بر سر حلب در این مقطع زمانی آمده فیلم را ساخته است. که این پیشفرض خود بیشترین ضربه را به فیلم زده است.