سینمای ایران و جهانفیلم شناسینقد فیلم
نقد فیلم «آشغال های دوست داشتنی»: ساده و کاملاً معمولی…
نگاهی به فیلم سینمایی آشغال های دوست داشتنی ساخته محسن امیریوسفی با بازی شهاب حسینی و هدیه تهرانی

آشغالهای دوست داشتنی این روزها و پس از شش سال توقیف و پشت درب اکران ماندن همراه با حجم وسیعی از حواشی خود راهی پردههای نقرهای اکران عمومی در سینماها شده است، اثری که خوشبختانه تحت تاثیر زمان ساختش قرار نگرفته است و میتوان گفت ساختار داستانیاش حتی شکلی امروزی نیز به خود میگیرد و منقضی نشده است. آشغالهای دوست داشتنی آنچنان که باید سینمایی نیست و فیلمنامهاش طوری اثر را هدایت میکند که فیلم از مولفهها و ساختارهای سینمایی دور میماند و تنها جز سکانس پایانی که درامی کوتاه و دلنشین خلق میکند بیشتر به کتابهای (ناداستان) و جستارنویسی شباهت دارد تا اثری که بتوان آن را تصویر به مثابه سینما عنوان کرد.
فیلمبرداری به کمک اندک لحظههای سینمایی و بیرونی فیلم آمده و دانش تصویربرداری تورج اصلانی بواسطه حرکات روی دست سریع و منعطف دوربینش و توقفهای ناگهانی و انتقال حالت قابها از این التهاب به فضای ایستای آثار کلاسیک نیز از اتفاقات قابل توجه آشغالهای دوست داشتنی است که بیانگر استرسهای درونی گاه و بیگاه مادرانه منیر است که تحققشان در ساختار فیلمنامه در حالهای از ابهام است.
اما مهمترین نکته و بخش اساسی آشغالهای دوست داشتنی فیلمنامه این اثر است، فیلمنامهای که شخصیتهایش از منیر تا سیما همگی نمادین و نشانگر تفکر و طیف خاصی از جامعه کنونی و تاریخی معاصر ما هستند، افرادی که بجز منصور (شهاب حسینی) و مادر همگی در ساختار کاراکتری خود در حد و اندازههای تیپ باقی میمانند و بدل به شخصیتهای دارای ویژگیهای خاص فردی نمیشوند و فقط اجرای خوبی دارند، اجراهایی که به سبک تئاتری و مونولوگی طراحی شدهاند و به تدریج به کنش و دیالوگ میرسند و همین گفتگوها بخش بسیاری را از زمان فیلم به خود اختصاص میدهند که گاهی اوقات به شدت مخاطب عام سینما را خسته و آزرده از این حجم گفتار فاقد آرایهها تصویری میکند.
کاراکترهای آخرین ساخته امیریوسفی یک مادر مضطرب کاملاَ ایرانی، یک پدر مرده با نشانههایی از تغییرات پیدر پی در تفکراتش بواسطه روزگار، یک چریک فدایی خلق کشته شده، یک بسیجی شهید با آرمانهای خاص خود و فردی علاقمند به ساختارهای جوامع غربی که نمود جالبی از محافظه کاری و دوجانبه گرایی برای حضور در دنیایی بی دردسر را با نقش آفرینی حبیب رضایی به تصویر میکشد، میباشند؛ فیلمنامه با اینکه درون مایهاش از مسائل سیاسی جامعه ما وام میگیرد ولی چیزی جز یک درام ساده و معمولی اجتماعی بیشتر نیست و ساختاری گزنده در محتوای گفتارش ندارد و طنزی تلطیف شده و ملایم دارد و به اندازهای صحیح گفتار و چالشهایی ساده و در حد معمول را روایت میکند که نکتهای عجیب و قابل توجه را برای مخاطبینش نیز میآفریند که دلیل این جنجال و به اصطلاح توقیف چه بوده است…؟!!
فیلم گاهی اوقات از نظر دکوپاژ و حتی ساختارهای صحنه به آثار تجربه گرای سینما نزدیک میشود اما آنچنان که گفته شد بیشتر درگیر گفتگو و سخنرانی است و میان تئاتر و سینما معلق مانده است و بواسطه آنچه از فیلم میبینیم چند کاراکتر اضافی و بیدلیل هم دارد که حتی با وجود علایم بصری بکار رفته در آنها هیچ کمکی به بیان اصل ماجرای زمانه وقوع قصه فیلم و درگیریهای سال هشتاد و هشت نمیکنند و به شدت ضعیف هستند و به تیزرهای تبلیغاتی مشابهاند و به وضوح دغدغه و یا چالشی در خصوص آن سال ندارد و فیلمنامه این حادثه را فقط بستری آشوب زده و آماده برای بیان چالش افرادش از گذشته تا حال تعریف و تصویر میکند، افرادی که در تاریخ سیاسی معاصر این کشور از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا فتنه هشتاد و هشت و حتی پیشتر در زمانه نوآوری آتاتورکی رضاخان پهلوی حضور و نقش داشتهاند.
آشغالهای دوست داشتنی بر مبنای ساختار اجتماعی و خانوادگی قصهاش انتخاب خوبی در نامگذاری است؛ پر حرفی دارد اما زیاده گویی نمیکند و تلاشش بر این است تا شعارزده نباشد. از میزانسنهای کلاسیک و نوستالژیک خوبی بهره برده است و تدوین و تقطیعهای زمانی مناسبی دارد که همزمان با قصه و استرسهای منیر، مادر قصه به خوبی و آرام پیش میرود. اما در واقع این هیاهو چیزی جز اشتباهات همیشگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نبوده است که ناخواسته اثری کاملاً معمولی و حتی ضعیف سینمایی را فقط بواسطه اندک مولفههای خط قرمزی خود این چنین بزرگ کرده است.
این الان نقد بود ؟
یعنی واقعا یه نقاد باید انقدر سطحی نقد کنه ؟
یک فیلم سراسر چرت
مزخرف
هدف فیلم فقط پول دراوردنه
یه مشته بازیگر اسم و رسم دارو ریختن تووی این فیلم بدون هیچ ذوق و سلیقه و داستان
فکر میکنم هدف از ساخت این فیلم این بوده که با یک ایده نو به ما یاد آوری کنه اتفاقاتی که در تاریخ ایران افتاده و در یک کلام عدم آگاهی و دانش مردمی که وطنشان را تا سرحد مرگ دوست داشته اند، منتج به وضع فلاکت بار کنونی شده
نگاه تک بعدی و بنیادگرای شخصیت های قدیمی مبارز و کشته شده (صابر ابر و شهاب حسینی)، وضعیت حزب باد بودن پدر و پسر خانواده ( اکبر عبدی و حبیب رضایی) و منفعل بودن مادر خانواده و… که به خاطر مسایل مربوط به ممیزی و احتمالا حذف بخشهایی از فیلم خوب از آب در نیامده، اما جسارت فیلمساز قابل تحسینه