فیلم شناسینقد فیلم
نقد فیلم ریچارد جول – شاهکار نود سالگی کلینت ایستوود
فیلم ریچارد جول - Richard Jewell به کارگردانی کلینت ایستوود اخیرا بهروی پرده سینماها رفت. این فیلم در ژانر درام و محصول کشور آمریکا است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد.

- ریچارد جول مردی به شدت آرمانگراست که سادهدلانه آمریکا و قانونش را دوست دارد و از آن پاسداری میکند.
- شاید ریچارد جول جنبههایی از شخصیت ایستوود را در خودش قرار داده باشد.
- رسانه و سیستم قضایی طرف بد ماجرا و وکیل و آدم آرمانگرا طرف خوب قصه هستند.
- بعید است به این زودیها کسی بتواند رکورد فیلمسازی در این سن و با این کیفیت را از چنگ کلینت ایستوود در بیاورد.
سال ۲۰۱۹ میلادی سه نفر از کارگردانهای کهنهکار و صاحبنام جهان فیلمهای خوبی ساختند که بنا به یکسری دلایل خاص، دلایلی که همه فرامتنی و عمدتا دارای ریشههای سیاسی بودند، به فیلمهای آنها توجهی که درخورش بودند صورت نگرفت. وودی آلن ۸۵ ساله، رومن پولانسکی ۸۷ ساله و کلینت ایستوود ۸۹ ساله، سه کارگردانی بودند که ماجرای عدم توجه به آثار هر کدام از آنها قصه جداگانهای داشت.
کلینت ایستوود اما در حالی در آستانه نود سالگی یکی از فیلمهای خوب سال ۲۰۱۹ را ساخت که مثل دو نفر قبلی بهانه مشخصی بر علیه او وجود نداشت اما به هر حال وقتی کل هالیوود بسیج شده بود تا علیه دونالد ترامپ گفتمانسازی کند، کسی که در فیلمش یک خبرنگار دروغپرداز و یک سیستم قضایی کینهجو را نمایش میدهد و در ضمن قهرمان قصهاش اصرار دارد که مشخص شود همجنسباز نیست، در حقیقت با جریان غالب همراه نشده و همین باعث شد نه تنها توجهاتی که «ریچارد جول» ساخته چهل و یکم کلینت ایستوود شایسته آن بود، به سمت آن جلب نشود، بلکه برخی نقدها در رسانههای آمریکا متوجه تصویری شد که از روزنامهنگاران در این فیلم به نمایش در آمد و حتی در ریویوهای سینمایی به طور مستقیم، این بخش از فیلم به جملات ترامپ راجعبه خبرنگاران ربط داده شد.
سوای هر قضاوتی درباره دعواهای جناحی مربوط به انتخابات آمریکا، مسلم است که کلینت ایستوود کاملاً در چارچوب سینما قرار گرفته و اگر نیت و ایده سیاسی و جناحی خاصی هم داشته، برای بیان آن از این چارچوب بیرون نزده است؛ طوری که سالها پس از به پایان رسیدن این دعواها همچنان ریچارد جول میتواند فیلمی تماشایی باشد.
این عجیب است که یک کارگردان نود ساله همچنان تا این حد خلاق است و خوب فیلم میسازد. وقتی «ریچارد جول» را میبینیم، حس میکنیم رگههایی از کلاسیسم سینمایی در سبک کاری ایستوود وجود دارد که جوهره اصالت کارش را پررنگتر میکند. ایستوود کمتر کات میزند و بیشتر از حرکت افقی دوربین (پن) استفاده میکند.
در قصهگویی او دو نیروی خیر و شر به طور مستقیم مقابل هم قرار میگیرند و در پایان حق به حقدار میرسد که تمام اینها خصلتهایی کلاسیک از مردی هستند که در روزگار جوانی جزو نوآوران سینما بود. فیلم «ریچارد جول» یک نکته تحسینبرانگیز و قابل توجه دیگر هم دارد که بازی پل والتر هاوسر در نقش ریچارد جول است. هاوسر بازیگر مشهوری نیست اما در این فیلم فوقالعاده درخشیده و به نظر میرسد که بررسی کار او مجال جداگانه و مستقلی میطلبد.
ریچارد جول یک آدم چاق، مقدار کمی شیرین عقل و مقدار زیادی دوستداشتنی است. مردی به شدت آرمانگرا که سادهدلانه آمریکا و قانونش را دوست دارد و از آن پاسداری میکند. در سال ۱۹۸۶ ریچارد با وکیل میانپایهای به نام واتسون برایانت آشنا میشود اما آنها بعد از قطع همکاری، سالها همدیگر را نمیبینند تا اینکه در۱۹۹۶ و هنگام برگزاری المپیک آتلانتا در آمریکا، جول به عنوان پاسبان پارک المپیک صدساله، پس از تعقیب تعدادی جوان مست به چند کیف بدون صاحب که زیر صندلیهای پارک جا گذاشته شدهاند مشکوک میشود. درون این کیفها بمب کار گذاشته شده و ریچارد با پیدا کردن این بمبها تبدیل به قهرمان میشود.
ریچارد پس از این اتفاق با واتسون برایانت تماس میگیرد تا در مورد کتابی که قرار است توسط یک انتشارات نیویورکی راجعبه عمل قهرمانانه او منتشر شود، مشاوره حقوقی بگیرد؛ اما دیری نمیگذرد که رابطه حقوقی ریچارد و واتسون جنبه جدیتری پیدا میکند. ماموران قضایی شهر و ماموران اف بی آی باکینهورزی و لجبازی به ریچارد ظنین شدهاند که بمبها را خودش در آن محل کار گذاشته است. آنها بیشتر از اینکه واقعاً به او مشکوک باشند، دوست دارند بر علیهش شواهدی جمع کنند.
ریچارد ابتدا با پیدا کردن آن بمب، چند روزی طعم قهرمان شدن را چشید اما وررق ماجرا جایی بر میگردد و درام شکل میگیرد که خبرنگار زن روزنامه آتلانتا ژورنال، با وعده رابطه جنسی، مامور آف بی آی را وادار میکند تا اطلاعاتی سری درباره پرونده جول به او بدهد. این زن بیشتر از اینکه دنبال حقیقت باشد، دنبال تحسین شدن و شهرت است و حتی شایستگیها و مهارت لازم برای روزنامهنگاری را ندارد؛ چه اینکه بعد از به دست آوردن اطلاعات توسط تنفروشی، بلد نیست خبر آن را تنظیم کند و این کار را به همکار مردش میسپارد.
پس از آنکه اسکروگز، خبرنگار آتلانتا ژورنال، این اطلاعات را از تام شاو، مامور اف بی آی گرفت و آن را در روزنامه محل کارش چاپ کرد، ریچارد جول شدیداً مورد قضاوت منفی باقی رسانهها قرار میگیرد. این اتفاق زندگی او و مادرش را زهر میکند و حالا در کنار قهرمان تصادفی ماجرا یعنی ریچارد جول، واتسن برایانت به ماجرا وارد میشود که با تلاش در جهت اثبات بیگناهی ریچارد، آگاهانه و غیرتصادفی در مسیر قهرمان شدن گام میگذارد. کتی اسکروگز سعی میکند واتسن برایانت را هم اغوا کند اما در این راه ناکام میماند.
در سکانسی از فیلم که مادر ریچارد مشغول سخنرانی در نشست خبری است و در میان هقهق گریه از مسئولان آمریکا میخواهد تا زندگی عادی را به او و پسرش برگردانند، نمایی هست که اسکروگز در ته سالن با چشمهای غمبار و متاثر، مادر ریچارد را نگاه میکند اما فیلم به طور صریح، نه تحول این شخصیت و پشیمانی او را نشان میدهد و نه از او اقدامی در جهت جبران خطایی که کرده است سر میزند.
در واقعیت هم چندین رسانه پس از ماجرای ریچارد جول دچار رسوایی اساسی شدند و آتلانتا ژورنال عمدهترین آنها بهحساب میآید. صحنهای که در فیلم، کتی اسکروگز وارد دفتر روزنامه میشود و همکارانش برای بازتاب گسترده گزارش او کف میزنند، از این جهت جالب توجه است که خندههای مستانه و مغرورانه کتی برای کسانی که خبر دارند این گزارش جزو رسواییهای ثبت شده در تاریخچه آتلانتا ژورنال است نه افتخارات آن، تضاد جالبی ایجاد میکند.
در سوی دیگر ماجرا واتسن برایانت برایانت به عنوان وکیل، تمام تلاشش را برای دفاع از ریچارد میکند و خود ریچارد هم علیرغم سادهدلیهایش که حتی گاه به همکاری با ماموران بازپرس خود منجر میشود، در یکی از سکانسهای فیلم برخورد محکم و قاطعی با بازپرسان دارد و همین به رفع اتهام از او کمک فراوانی میکند. اف بی آی در حقیقت به ریچارد ظنین نیست و سعی دارد برای او پاپوش درست کند. از این جهت سیستم قضایی آمریکا و رسانههای آن آدمبدهای قصه هستند و کسی که سادهدلانه به ارزشهای این کشور اعتقاد دارد، گذشته از اینکه چنین ارزشهایی در واقعیت چقدر در حال اجرا شدن هستند، به همراه مردی که چون وکیل است در مقابل سیستم قضایی این کشور تعریف میشود، آدمهای خوب قصهاند.
فراموش نکنیم این فیلم را کلینت ایستوود ساخته که یک وطنپرست دوآتشه است و حتما باید در تمام فیلمهایش نمایی از پرچم آمریکا را نمایش بدهد. شاید جول ارتباطهایی با بعضی از جنبههای شخصیتی خود ایستوود داشته باشد. ریچارد جول یک وفادار واقعی به نظام سیاسی آمریکا و قوانین مدنی آن است که بدون تعصبهای شرورانه، تمام توانش را در راه حفظ و اعتلای این سیستم وقف کرده است دشمن او نه دشمنان خارجی آمریکا، بلکه عدهای از کارگزاران داخلی این کشور و اهالی رسانه هستند. به این معنا، ریچارد جول یک انسان ارزشمدار است نه متعصب.
او قانون کشورش را به مثابه یک ارزش دوست دارد و میستاید و پاس میدارد در حالی که برای کارگزاران و مجریان عینی و واقعی جامعه، اینها یک مشت شعار ابزاری هستند و معادلات را چیزهای دیگری رقم میزنند؛ مثلاً معامله جنسی بین یک خبرنگار کمسواد که شهوت دیده شدن او را تا تنفروشی کشانده است و پلیسی که غیر از ناتوانی در کنترل خواستههای جسمی، سرشار از حقد و کینه است و با تمام توان برای یک موجود معصوم پاپوش درست میکند. هم رسانه و هم سیستم قضایی آمریکا در این فیلم دنبال حقیقت نیستند.
رسانهای مثل آتلانتا ژورنال در حالی ریچارد جول را متهم میکند که با انگیزه قهرمان شدن، خودش در پارک المپیک صدساله بمب گذاشته و سپس محل آن را لو داد است که در واقع این اسکروگز، یعنی خبرنگار این روزنامه بوده که با انگیزه دیده شدن حقیقت را قربانی کرده است و هیچ چیز را در این دنیا بر شهرت خودش مقدّم نمیدارد.
اگر از تمام تفاسیری که با توجه به اتفاقات روز سیاسی به یکسری فیلمها الصاق میشوند بگذریم، «ریچارد جول» فیلمی لطیف و انسانی است که دیدن آن از فیلمسازی نود ساله واقعا غافلگیر کننده بود و به طور قطع پس از تمام شدن دعواهای سیاسی مرتبط با انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، همچنان میشود این فیلم را دید و دوست داشت. بعید است به این زودیها کسی بتواند رکورد فیلمسازی در این سن و با این کیفیت را از چنگ کلینت ایستوود در بیاورد؛ مگر اینکه خود او باز هم رکورد خودش را بشکند.