فیلم شناسینقد فیلم
نقد فیلم سه مسیح – اثری که هیچ ربطی به باورهای مذهبی ندارد
فیلم سه مسیح - Three Christs به کارگردانی جان اونت در ژانر درام محصول سال 2017 است که در سال 2020 به نمایش درآمد. بازیگران این فیلم ریچارد گییر، پیتر دینکلیج، والتون گوگینس، بردلی ویتفورد، جولیانان مارگولیوس و... هستند.

شصت سال پیش، روانشناسی به نام «میلتون روکیچ» به یک آزمایش غیرمعمول دست زد، او سه بیمار روانی که از توهمات خود بزرگ بینی رنج میبردند را در بیمارستان ایالتی ایپسیلانتی گرد آورد – هر کدام از بیماران، کاملاً مطمئن بودند که خودشان عیسی مسیح هستند – تا بررسی کند که آیا رو در رو کردن آنها با «متضاد» ادعاهایشان، میتواند بر باورهایشان تأثیری داشته باشد یا نه. روکیچ چند دههی بعد، سال ۱۹۸۱، در چاپ بعدی کتابش به نام «سه مسیح ایپسیلانتی» نوشت:
«با اینکه نتوانستم توهمات سه مسیح را درمان کنم اما آنها توانستند توهمات مرا درمان کنند – من در توهمی خداگونه، تصور میکردم، میتوانم همچون قادر مطلق و علامهی دهر، با تغییر زندگی روزانهی آنها، آنها را تغییر دهم.»
کنایهی خارقالعادهای در این جمله وجود دارد که میتوان بر اساس آن یک فیلم شگفتانگیز یا حتی یک سریال هفتگی کمدی و پر سر و صدا ساخت. اما در عوض، کارگردان «جون اونت» (که اقتباس بینظیرش از «گوجهسبزهای سرخ شده» به ما نوید میدهد که شاید بتواند یک فیلم فوقالعادهی دیگر بسازد) و نویسنده «اریک نازاریان» (که سوابق کاریاش چندان چنگی به دل نمیزند) برداشتی شق و رق، باورناپذیر و به شدت اشتباه از آن حوادث داشتهاند.
این دو که چشمشان به فیلمهایی مانند «بیداریها» دوخته شده بوده، سراغ گزارش روکیچ رفته و جزئیات رنگارنگی از دل آن بیرون کشیدهاند و در عین حال آن آزمایش جنجالی را به شکل نوعی نوآوری ناب در گفتاردرمانی نشان داده و آن را برتر از روشهای درمانی وحشیانهای مانند درمان با شوک الکتریکی دانستهاند.
یادتان باشد برای فرد بیمار، هر چیزی بهتر از وصل کردن الکترود به پیشانی و گذراندن جریان برق از بدنش است. اما «سه مسیح» نه تنها به انبوه انتقادات اخلاقیِ وارد بر کار روکیچ توجه نمیکند (همانطور که یکی از بیماران در کتاب میگوید: «وقتی روانشناسی به آشفته کردن عادت میکند، دیگر روانشناسی بی خطر نیست. شما به بیمار کمک نمیکنید. او را آشفته میکنید.») بلکه اهمیتی هم نمیدهد که نویسندهی کتاب خود اذعان کرده که آزمایش با شکست مواجه شده است.
روکیچ در آزمایش خود فرض کرده که ممکن است بتواند این سه بیمار را درمان کند، اما پس از مدتی در مییابد که در واقع داشته ادای خدا را در میآورده است. روکیچ به سبک بلاغی خاصی نتیجه میگیرد که ظاهراً در ایپسیلانتی نه سه مسیح، که چهار مسیح وجود داشته است.
در هر حال، «ریچارد گی یر» اولین انتخاب من برای بازی در نقش روکیچ نیست. اشتباه برداشت نکنید، گی یر بازیگر خوبی است، هرچند به جای نقش دکتری که با توهمات خود بزرگبینی دست به گریبان است، بهتر میتواند با چشمان درشتش حس همدردی تماشاچیان را برانگیزد – یعنی نمونهای از یک پزشک مقدس را به نمایش بگذارد، همان نقشی که «رابین ویلیامز» در «ویل هانتیگِ خوب» بازی کرد و بابت آن اسکار گرفت. گی یر بیش از حد مهربان است، و ما بینندگان فیلم، فوراً نقاط ضعف او را میبخشیم، و اونت هم انتقادات خود را حوالهی مدیر بیمارستان، دکتر اوربوس که عاشق شوک درمانی است (با بازی کوین پولاک)، میکند.
مشخصاً بازی سه بیمار اینجا اهمیت زیادی دارد، اونت به «برادلی ویتفورد»، «پیتر دینکلج» و «والتون گوگینز» اجازه میدهد هر کدام حد متفاوتی از شیزوفرنی پارانوئید را به نمایش بگذارند. ویتفورد حراف و مضطرب است، حمامهای طولانی میگیرد و عاشق خودارضایی است، ولی دینکلج (که همیشه با هم زد و خورد دارند) شخصیت مؤدبتری را به نمایش میگذارد، به موسیقی اپرا علاقه دارد و از تاریخ و فرهنگ انگلیسی حرف میزند.
روکیچ که در فیلم «دکتر استون» نامیده میشود، سومین مسیح را در یک بیمارستان دیگر پیدا میکند – این یکی اصرار دارد که «اهل شهر ناصره نیست.»، این بیمار سوم شبیه «جک نیکلسون» است؛ اما نه نیکلسونِ «دیوانه از قفس پرید»، بلکه نیکلسون دیوانه با چشمان شرَربار و موهای چرب که در پایان «درخشش» تبر به دست، این سو و آن سو میدود. این نقش کاملاً مناسب گوگینز است. گوگینز یکی از مهارشدهترین بازیهای عمرش را اینجا به نمایش میگذارد. در واقع هر سهی آنها کاملاً خوب هستند، هر چند به شدت با هم تفاوت دارند.
روکیچ قصد داشت این سه پیامبر خیالی را به مدت دو سال کنار هم قرار دهد و به انتظار نتیجه بنشیند. اما اونت قصد داشته، استون و کارکنان بیمارستان را وارد یک مسابقهی طنابکشی کند. کارکنان بیمارستان در ابتدا با روشهای درمانی استون مخالفند اما وقتی اولین مقالهاش را منتشر میکند؛ همگی سعی میکنند اعتبار آزمایش را از آن خود کنند.
استون آنها را قانع میکند که (برای مدتی) دست از شوک دادن به بیماران بردارند، اما خیالتان راحت، بالاخره صحنهای از راه میرسد که مسیحِ مورد علاقهتان کنترل خودش را از دست بدهد و کارکنان بیمارستان فرصت را غنیمت شمرده و او را به تخت بیمارستان بچسبانند و ماشین شوک برقی را به او وصل کنند. یک کلوزآپ اضطرابآور هم هست که در آن یک چیز حباب مانند از دهانش خارج شود.
از دانستن این که – هشدار اسپویل – یکی از سه مسیح به خودکشی دست میزند، غافلگیر نخواهید شد. هیچ کدام از بیماران روکیچ در عالم واقع چنین کاری نکردند، اما در دستورالعمل ساخت درامهای تنبلانه آمده است که برای فیلمهایی دربارهی زندانها، تیمارستانها و مدارس شبانهروزی سختگیر، این کار مؤثرترین روش برای نشان دادن خطاکار بودن مسئولان مؤسسههاست (احتمالاً اونت این جا هم یکی دیگر از فیلمهای مقدسنمایانهی رابین ویلیامز به نام «انجمن شاعران مرده» را در ذهن داشته است). این اتفاق همچنین توضیح میدهد که چرا استون در صحنهی آغازین فیلم، به یک کمیتهی انضباطی میگوید «من به خاطر دست کم گرفتن معمایی به نام ذهن، گناه کارم.»
تا این جا احتمالاً کاملاً برایتان مشخص شده است که «سه مسیح» فیلمی مذهبی نیست – حداقل نه از آن فیلمهای مذهبی که میشناسیم. این فیلم تقریباً هیچ ربطی به باورهای مذهبی ندارد، البته به جز این که سه بیمار فیلم همگی فکر میکنند، خودشان مسیح هستند (در نهایت، یکی از آنها کمی به هویت خودش شک میکند و از دیگران میخواهد او را «دکتر دانگِ صالحِ بی نقص» صدا کنند).
تا حدی، ایمان هم چنان در این فیلم نقش دارد: ما تماشاچیان به فیلمسازان اعتماد میکنیم تا برداشتهای نسبتاً دقیقی از داستانهای واقعی داشته باشند و عصبانی میشویم وقتی که فیلمسازان به خودشان اجازه میدهند از این کارهایی که اونت و شرکت سازنده در این فیلم انجام دادهاند، مرتکب شوند. «سه مسیح» به خودی خودی حوصله سر بر و خسته کننده است و حالا باید باور کنیم که درمانی برای آن وجود ندارد.