فیلم شناسینقد مستند
نقد مستند خون مردگی ساخته محمد کارت – گشت و گذار در منطقه خطر
محمد کارت که سال گذشته با فیلم شنای پروانه در جشنواره فیلم فجر خوش درخشید، اخیرا با انتشار مستند خون مردگی جایگاه خودش را به عنوان سینماگری با دغدغه پرداختن به آسیب های اجتماعی و خشونت در کف جامعه، تثبیت کرده است.

ورود کارگردانهای مستند به سینمای داستانی، اتفاقی فرخنده و امیدبخش برای سینمای ایران است که به نظر میرسد میتواند تبدیل به یک جریان غالب و مجرای تشخیص استعدادهای تازه نفس عرصه فیلمسازی شود. محمد کارت یکی از همین فیلمسازان جوان است که نگاهی کلی به کارنامه مستندسازی و تنها فیلم سینمایی او نشان میدهد که پرداختن به آسیبهای اجتماعی و خشونت دغدغه اصلی او در سینماست.
کارت در مستند تازه منتشر شده «خون مردگی»، محصول ۱۳۹۲، به سراغ گروهی از افراد خاص در شهر شیراز میرود؛ کسانی که در عرف گنده لات نامیده میشوند و با سبک زندگی منحصربهفردشان، زیست متفاوتی را تجربه میکنند. اگرچه ممکن است این موضوع دغدغه اصلی و مسئله اولویتداری برای مخاطبان شهرنشین و مخاطبان سینمای مستند ایران نباشد، اما محمد کارت حق دارد که در مقام یک هنرمند، به بازنمایی مسائلی بپردازد که توجهش را جلب کردهاند.
بخش عمدهای از جذابیت و هیجان «خون مردگی»، مدیون انتخاب سوژه و سر نترس مستندساز است که برای نزدیک شدن به سوژهها، خودش را به آب و آتش زده و اعتمادشان را برای تن دادن به مصاحبه جلب کرده است. شاید برایتان جالب باشد که بدانید از جلب اعتماد شخصیتهایی حرف میزنیم که یکی دو بار در میان مصاحبهها، صراحتا و با بیپروایی مستندساز را تهدید میکنند که اگر به پرسشهای پرتعدادش ادامه دهد، ممکن است برق چاقو را به چشم ببیند!
روایت مستند «خون مردگی» با صحبتهای جوانی آغاز میشود که از سوابق خود در شرارت میگوید؛ جملاتی ترسناک و عجیب که برای مخاطب باورنکردنی به نظر میرسد. کمی بعدتر، مستندساز به همراه همین فرد، به گروه دوستان او سرمیزند و گذشته و حال او را، در سایه سبک زندگی و ارتباط با دوستانش، بازنمایی میکند.
لوحهای تقدیر اصغر برای تعزیهخوانی گذشته او را نشان میدهند؛ در حالی که راه ندادنش به گروه تعزیه، علیرغم پادرمیانی چندین نفر، حکایت روزگار کنونی اوست. «خون مردگی» که مستندی گفتگومحور محسوب میشود، پس از نشست و برخاست با اصغر و دوستانش، با یک گروه جوانتر از این افراد و خانواده یکی از آنها نیز همراه میشود.
از منظر اجرایی اما، «خون مردگی» اثر خلاقانهای است که موتیفهای بهجا و هنرمندانه مستندساز از صحنههای شنا کردن بچهها در یک جوی آب و تصاویر پرسههای افراد با موتور در خیابانها، ظاهری آبرومند و دلپذیر به این اثر بخشیده.
ریتم مناسب گفتگوها، تصاویر ضبط شده در حمام عمومی و گفتگو با سوژهها از زاویهای که رنگ و بوی مصاحبه دارد و برخلاف مستند «مسروقه»، ابدا شبیه به دوربین مخفی نیست، تمهیدات ساختاری کارت در تولید یک مستند تر و تمیز هستند؛ اثری که از پرحرفی و بیانیه صادر کردن امتناع میکند تا لحن شعاری به خودش نگیرد و مخاطب با موضوعش همراه شود.
بزرگترین مشکل «خون مردگی» اما، خالی بودنش از تحلیل، نگاه صرفا گزارشی از چند نمونه محدود و تلاش برای تعمیم نمونهها به یک آسیب فراگیر اجتماعی است. ظاهرا محمد کارت آنقدر از هماهنگ کردن موقعیت مصاحبه با این افراد ذوقزده و خوشحال بوده که فراموش کرده تولید مستند در این باره، نیازمند چیزی بیشتر از ساختار قوی و مصاحبههای دشوار است.
ضعف یک مبنای فکری و پژوهشی، امکان تبدیل شدن «خون مردگی» به یک اثر تاثیرگذار و مترقی را از آن سلب میکند و خزیدن به لاک مشاهدهگری صرف، باعث ذبح شدن بخش بزرگی از ظرفیتهای مستندی با این شکل و شمایل میشود.
مسئله دقیقا این نیست که انتظار داشته باشیم مستندساز در لابلای گفتگوهایش با سوژهها، پای سخن اساتید دانشگاه و صاحبنظران روانشناسی، جامعهشناسی و… هم بنشیند یا نریشنهای ادیبانه و فرمایشی حاوی طرح پرسشهایی با اسم استفهام «چرا» در متن اثر بگنجاند.
اما در میانههای این مستند، مخاطب بارها با گلوگاههای طلایی مواجه میشود که هر کدامشان میتوانند باب عمق بخشیدن به موضوعات و صیقل خوردن مسئله یا باز شدن زوایای جدید نگاه به موضوع را باز کنند. با این حال، مستندساز با سهلانگاری از کنار همه آنها عبور میکند و ترجیح میدهد که به همان مصاحبهشوندگان خاصش مفتخر بماند.
اینگونه است که مستندی با قابلیتهای هیجانانگیز و نامحدود، به اثری تبدیل میشود که صرفا بر روی چند مصاحبه متفاوت استوار شده است. بدبختانه مستندساز هم به این موضوع وقعی نمینهد که اگر پرداختن به یک سوژه خاص و گفتگو با افرادی که کمتر مهمان مستندها هستند برای تولید یک اثر درجه یک کافی بود، صرف مصاحبه با افرادی همچون معرکهگیرها، روسپیها، کارگران مشاغل سخت و همه افرادی که به نوعی به طبقه شهروندان کمتعداد و غیرنرمال تعلق دارند، میتوانست به تولید آثار مستند ختم شود؛ حال آنکه چنین تلقی سادهای از مستندسازی، بیش از حد سهلانگارانه است.
«خون مردگی» مستند قابل احترام و متفاوتی است که زوایای پنهان یک آسیب هولناک اجتماعی را برای مردم عادی، برج عاج نشینها، فرهیختگان دانشگاهی منزوی از جامعه و مسئولین خوشخیالی که درک درستی از آنچه زیر پوست شهر جاری است ندارند، روشن میکند. اما این مستند میتوانست با بهرهگیری از یک اتاق فکر مجرب یا استخدام پژوهشگرانی غیر از خود کارگردان، بزنگاههای قابل بحث و پرچالشی که گاه و بیگاه در کلام خود همان افراد مثلا شرور جرقه میزند را بشکافد و به نتیجه دندانگیری برسد.
ارتباط بین جرح کردن و ماه محرم که یکی از نکات عجیب مطرح شده توسط لاتهاست، با این سوال کلیشهای کارت که «چه ربطی داره؟» به فراموشی سپرده میشود؛ در حالی که این مستندساز هوشمند میتوانست سوالش را با کنکاشی به این شکل که «چرا فکر میکنید بین ماه محرم و جرح کردن رابطهای وجود دارد؟»، بهتر صورتبندی کند.
وقتی یکی از رفقای اصغر با لحنی تاملبرانگیز، جملاتی را به زبان میآورد که واکاوی عامیانه همان چیزی است که روشنفکران آن را جبر اجتماعی یا جغرافیایی مینامند، باز کارت با بیحوصلگی از کنار قضیه رد میشود و وقتی مغز مخاطب از شنیدن دیالوگ سهمگین تنها پدر موجود در مستند یخ میزند، مستندساز ترجیح میدهد آن را به حساب پریشانی روحی آن پدر بگذارد.
بدتر از همه اما، جایی است که مسئول تعزیهخوانها با دلیلتراشیهای کلیشهای و سنتی، متعصبانه از راه دادن اصغر به جمع خودشان طفره میرود، ولی کارگردان که میتوانست سرنخ خشونت و شرارت را از همینجا بگیرد و در دل جامعه آدمهای به ظاهر آرام و شهروندان مثلا وظیفهشناس جستجو کند، ترجیح میدهد همه چیز را بر عهده مخاطب بگذارد و بیننده را با تحلیلهای عرفی احتمالی که به مغزش هجوم میبرند، تنها بگذارد.