اسلایدرفیلم شناسینقد مستند
نقد مستند هویدا به کارگردانی مصطفی شوقی – بی اعتدالی در روایت تاریخ
مستند هویدا اخیرا در چهار قسمت به کارگردانی مصطفی شوقی منتشر شده که به زندگی، زمانه و مرگ امیرعباس هویدا نخست وزیر سیزده سال از حکومت پهلوی دوم، می پردازد.

مستند هویدا که یک اثر بیوگرافیک جاافتاده به نظر میرسد، با پرداختی جامع به زمینه تربیتی و خانوادگی امیر عباس هویدا آغاز میشود و در خلال موشکافی قابل ملاحظهای که پیرامون موقعیت پرورش یافتن او از خود نشان میدهد، در نخستین گام، نظر مخاطب را جلب میکند. این پرداخت دقیق و پرجزئیات اما، در ادامه به سمت ملالآور شدن ریتم مستند میرود و در چند برهه از اثر، بیننده را خسته میکند.
میانههای قسمت دوم و جایی که فیلمساز تصمیم میگیرد بخشی از یک فیلم آموزشی مربوط به فرهنگ شهرنشینی را در مستند خود بگنجاند، مشی «هویدا» در ارائه بیمورد دادههای اضافی کاملا عیان میشود و این تنها یکی از نمونههایی است که باعث میشوند پرحرفی مستند، موضوع و ساختار جذاب آن را خنثی کند.
نقطه قوت مهم «هویدا» مستندات پرتعداد و جامعی است که به خوبی و با تفصیل کنار هم چیده شده و با لحن منسجمی به کلیت روایت یاری میرسانند. اگرچه این مستند در پرداختن به مستندات مکتوب و روزنامهها به اندازه دیگر اسناد، قدرتمند نیست، اما استفاده بجا و دقیق از فیلمهای آرشیوی و دادههای صوتی باعث میشود که مستند از مسیر اعتدال خارج نشود.
انتخاب مصاحبهشوندگان اما به اندازه دیگر مستندات «هویدا» چشمگیر نیست و نحوه چینش افراد مختلف با هویتهای گوناگون در مقابل دوربین میتوانست بهتر از اینها مدیریت شود. سازنده مستند «هویدا» در سه قسمت ابتدایی، عمدا یا سهوا، تلاش خود را بر گفتگو کردن با صاحبنظران و کارشناسان تاریخ و جامعهشناسی متمرکز میکند؛ در حالی که قسمت آخر به گفتگو با فعالان سیاسی و افرادی که مستقیما با وقایع دادگاه هویدا مرتبط بودهاند، اختصاص یافته است.
تلفیق این دو شیوه میتوانست فرم بهتری به «هویدا» ببخشد؛ چرا که قطعا کارشناسان تاریخی در مورد آن دادگاه معروف و اعدام انقلابی هویدا، تحلیلهایی شنیدنی برای ارائه دارند؛ ضمن اینکه نظرات مبارزین و فعالان انقلاب درباره فعالیتهای هویدا در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی هم میتوانست برای بیننده جذاب و روشنگر باشد.
به لحاظ محتوایی، قسمتهای دوم و سوم کاملا کماثر و سهلانگار ظاهر میشوند. مستندساز با رویکردی دمدستی و غیردقیق، همه وقایع سالهای نخستوزیری هویدا را به پای نخست وزیر مینویسد و به قدری در این امر افراط میکند که حتی ممکن است ذهن مخاطب عام از بیکفایتی شخص شاه در آن وقایع منحرف شود؛ گویی که سایر صاحب منصبان دربار پهلوی دوم در ایجاد بحرانها بیتقصیر بودهاند.
سازندگان مستند «هویدا» قصد دارند همه ناکارآمدیهای دوران سیزده ساله مسئولیت او را به پای شخص هویدا بنویسند و این شیوه از قضاوت تاریخی، صرفا ناظر به دیدگاهی است که در قسمت چهارم مطرح میشود.
از سوی دیگر اما، برخی پیشرفتهای رخ داده در این دوره با لحنی شعاری به پای عدهای از فعالان اقتصادی وقت و افراد کارآمد در بدنه تولیدی جامعه نوشته میشود که وظیفه طرح این ادعا بر عهده یکی از مصاحبهشوندگان است. این رویکرد که قسمت سوم وظیفه ارائهاش را بر عهده دارد، به صداقت مستند «هویدا» و رعایت جانب انصاف و عدالت که از ملزومات غیر قابل بحث در مستندسازی است، لطمه جدی وارد کرده.
روشن است که برآمد دوران نخستوزیری سیزده ساله هویدا برای کشور مطلوب نبوده، اما نباید فراموش کنیم که اولا تمام این تقصیر متوجه شخص نخست وزیر نیست، بلکه شخص اول مملکت یعنی شاه تاثیری به مراتب عمیقتر بر وقایع مذکور داشته؛ و دوما معدود نکات مثبت مربوط به توسعه این دوران را هم نمیتوان صرفا به پای گروهی مستقل از فعالان عرصه تولید یا، به تعبیر مستند، دانایان اقتصادی نوشت و قرار نیست مستندساز برای اثبات بیکفایتی یک نخستوزیر مخلوع، به دنبال آن باشد که کارنامه او را از هر نقطه روشنی خالی کند.
جذابترین اپیزود مستند «هویدا»، بدون تردید، همان قسمت چهارم و پرداختن به موضوع اعدام انقلابی اوست. مستندساز در این مورد موضعگیری صریحی میکند و ضمن گفتگوی نسبتا مفصل با ابراهیم یزدی و محمد توسلی در جبهه مخالف و هادی غفاری در جایگاه موافق، به وضوح جانب دیدگاه دوم را میگیرد.
همین که مستندساز آنقدر جسارت و شهامت دارد که موضع خودش را علنی کند و حتی نسبت به اطلاق کلمه ترور به کشته شدن هویدا تنها مجادله خود را با مصاحبهشوندهاش شکل دهد، اتفاق مبارکی است که بسیاری از مستندسازان از زیر بارش شانه خالی میکنند. بدین ترتیب است که کارگردان «هویدا» (فارغ از اینکه چقدر با او موافق باشیم) سعی میکند تفسیر خودش را از واقعیت تاریخی مورد بحث به مخاطب ارائه دهد و از این منظر «هویدا» مستند جسورانهای به شمار میرود.
این در حالی است که «هویدا» با اینکه نفس عمل کشتن امیر عباس هویدا را به عنوان اعدام انقلابی معرفی و تایید میکند، به اندازه کافی برای کشف حقیقت تاریخی عامل این واقعه جدیت به خرج نمیدهد. بالطبع بیننده از مستندی که تا این حد مفصل و پرجزئیات طراحی شده و به تمام آرشیو موجود هم دسترسی داشته است، انتظار دارد که برای کشف عامل اعدام هویدا، تلاش بیشتری به خرج دهد و مسئله را بین گویههای متناقض سه مصاحبهشونده، در هالهای از ابهام رها نکند.
از سوی دیگر اما، ماده خام و اولیهای که از اساس امکان تولید چنین مستندی را برای مصطفی شوقی و همکارانش فراهم کرده، همان تصاویر آرشیوی دیده نشده از دادگاه امیر عباس هویداست که برای نخستین بار در این مستند به نمایش درآمدهاند.
به طور کلی این یک رسم نامیمون و غیرعادلانه است که اخیرا در سینمای مستند ایران باب شده و هر بار دسترسی به بخشی از آرشیو منتشر نشده تاریخ معاصر، امکان تولید مستندی تازه را در اختیار یک فرد یا گروه خاص قرار میدهد.
در چنین شرایطی، مخاطب حق دارد از خودش بپرسد که چرا این تصاویر بکر تاریخی به طور عمومی منتشر نشده و در اختیار همه قرار نگرفته تا مستندسازان مختلف، صرفا با تکیه بر قابلیتهای فنی و هنری خود، برای تولید بهترین مستند ممکن، بر سر این موضوع به رقابت و چالش بپردازند.