اسلایدرسینمای ایران و جهانفیلم شناسینقد فیلم
چرا سینمای نعمت الله دوست داشتنی است؟
بزرگترین ویژگی دوست داشتنی سینمای «حمید نعمتالله»، وسواس شدید او برای فرار کردن از ابسوردیسم است.
بزرگترین ویژگی دوست داشتنی سینمای «حمید نعمتالله»، وسواس شدید او برای فرار کردن از ابسوردیسم است. برای ابسوردیسم به سختی میتوان معادلی در زبان فارسی پیدا کرد. حتی در زبان انگلیسی هم این کار سخت است و آمریکاییها به اتفاقهای عجیب و کمی خندهدار اصطلاحا ابزورد میگویند. اما به هر حال آدم ابزورد کمکم به نوعی معناباختگی و عبثنمایی میرسد که بیشک میتوان آن را در همان واژه «پوچی» خلاصه کرد. «پوچی» جایی پدید میآید که «معجزه» نباشد. معجزه همان چیزی است که در دنیای مدرن به آن میگویند «شانس»، «اقبال» یا «توفیق».
شانسی که شخصیت فیلمهای نعمتالله به آن دچار میشوند و در لحظات آخر از تمام منجلابها نجات پیدا میکنند. جایی هم که معجزه باشد، به حتم «خدا» هست. از منظر منی که به سبب پرورشم در محیط دینی، سینما را بیشتر با دید جست و جوی خدا در آن نگریستهام، «سینمای دینی» تعریفی نزدیک به آنچه حمید نعمتالله در فیلمهایش نشان میدهد (چه در فرم و چه در محتوا) دارد. سینمایی که در آن «خدا اندیشی» فلسفی تبدیل میشود به «خدا آگاهی» عرفانی؛ خدایی که بطونِ ظهور است، نیست و هست، و شبیه فیلمهای (Breakdown)[1]ومرد عوضیهیچکاک، خودسری و خیرگی تمام کاهنات و عقل مدرن راهی ندارند غیر از سرازیر شدن در برابر عظمت و قدرت بینهایت این ذات الهی؛ جایی که تمام درهای دنیوی بسته است و تنها میتوان منتظر معجزه و توفیقی از دنیای دیگر بود.
موضوعات و سوژههای نعمتالله به راحتی میتوانند به پوچگرایی میل کنند اما فیلمهای او سرسختانه میخواهند سینمای دیگری باشند. نعمتالله شاید نداند خوشحالی دقیقا کجاست اما به خوبی میفهمد نبود تاریکی، یعنی شروع دوباره؛ نعمتالله قهرمانش را در عروج و افول دراماتیک داستانهایش پالایش میکند و نه به «دین»، بلکه در مرز «شروع امید» قرار میدهد.
به طور کلی شخصیت اول هر داستانی وقتی در برابر مصائب و مشکلات قرار میگیرد یا میتواند در برابر آنها شکست بخورد و از بین برود که در این صورت (طبق تعریف مصطلح مکتبها در فضای نقادانه کشور) میتوانیم آن را اثری «رئالیستی» بدانیم، و یا اینکه شخصیت اول داستان در برابر مشکلات منفعل باشد و راه به جایی نبرد و درمانده در برابر مشکلات، به زندگی خود ادامه میدهد، که در این صورت روایت را باید «ناتورالیستی» دانست. اما اگر شخصیت اول داستان از دل مشکلات سربلند خارج شود، میتوان ادعا کرد «سینما» شکل گرفته است. آری درست است سینما در ذات خودش علاقهمند به شخصیتهای کنشگر است. شخصیتهای درمانده و منفعل در سینمای اصیل هیچ وقت جایی نداشتهاند و اصلا میتوان اینگونه گفت که بر اساس تعاریف مصطلح روایتها سه گونهاند. یا رئالیستی میشوند، یا ناتورالیستی و یا سینمایی (البته این گفته بر اساس تعریف مصطلح است و گرنه از نظر من سینما تنها رئالیسم است اما نه رئالیسمی که در ایران به اشتباه واقعیتگرایی صرف فهمیده شده). حال اگر معجزه در رهایی شخصیت اول از مخمصه حضور داشته باشد، میتوان حتی ادعا کرد این سینما، جنسش سینمای دینی است. فیلمهای حمید نعمتالله در وهله اول علاقهمند هستند سینما باشند و درگیر موجود موذی رئالیسم یا ناتورالیسم نشوند و در وهله دوم میخواهند دینی باشند.
به طور کلی شخصیت اول هر داستانی وقتی در برابر مصائب و مشکلات قرار میگیرد یا میتواند در برابر آنها شکست بخورد و از بین برود که در این صورت (طبق تعریف مصطلح مکتبها در فضای نقادانه کشور) میتوانیم آن را اثری «رئالیستی» بدانیم، و یا اینکه شخصیت اول داستان در برابر مشکلات منفعل باشد و راه به جایی نبرد و درمانده در برابر مشکلات، به زندگی خود ادامه میدهد، که در این صورت روایت را باید «ناتورالیستی» دانست. اما اگر شخصیت اول داستان از دل مشکلات سربلند خارج شود، میتوان ادعا کرد «سینما» شکل گرفته است. آری درست است سینما در ذات خودش علاقهمند به شخصیتهای کنشگر است. شخصیتهای درمانده و منفعل در سینمای اصیل هیچ وقت جایی نداشتهاند و اصلا میتوان اینگونه گفت که بر اساس تعاریف مصطلح روایتها سه گونهاند. یا رئالیستی میشوند، یا ناتورالیستی و یا سینمایی (البته این گفته بر اساس تعریف مصطلح است و گرنه از نظر من سینما تنها رئالیسم است اما نه رئالیسمی که در ایران به اشتباه واقعیتگرایی صرف فهمیده شده). حال اگر معجزه در رهایی شخصیت اول از مخمصه حضور داشته باشد، میتوان حتی ادعا کرد این سینما، جنسش سینمای دینی است. فیلمهای حمید نعمتالله در وهله اول علاقهمند هستند سینما باشند و درگیر موجود موذی رئالیسم یا ناتورالیسم نشوند و در وهله دوم میخواهند دینی باشند.
به طور کلی شخصیت اول هر داستانی وقتی در برابر مصائب و مشکلات قرار میگیرد یا میتواند در برابر آنها شکست بخورد و از بین برود که در این صورت (طبق تعریف مصطلح مکتبها در فضای نقادانه کشور) میتوانیم آن را اثری «رئالیستی» بدانیم، و یا اینکه شخصیت اول داستان در برابر مشکلات منفعل باشد و راه به جایی نبرد و درمانده در برابر مشکلات، به زندگی خود ادامه میدهد، که در این صورت روایت را باید «ناتورالیستی» دانست. اما اگر شخصیت اول داستان از دل مشکلات سربلند خارج شود، میتوان ادعا کرد «سینما» شکل گرفته است. آری درست است سینما در ذات خودش علاقهمند به شخصیتهای کنشگر است. شخصیتهای درمانده و منفعل در سینمای اصیل هیچ وقت جایی نداشتهاند و اصلا میتوان اینگونه گفت که بر اساس تعاریف مصطلح روایتها سه گونهاند. یا رئالیستی میشوند، یا ناتورالیستی و یا سینمایی (البته این گفته بر اساس تعریف مصطلح است و گرنه از نظر من سینما تنها رئالیسم است اما نه رئالیسمی که در ایران به اشتباه واقعیتگرایی صرف فهمیده شده). حال اگر معجزه در رهایی شخصیت اول از مخمصه حضور داشته باشد، میتوان حتی ادعا کرد این سینما، جنسش سینمای دینی است. فیلمهای حمید نعمتالله در وهله اول علاقهمند هستند سینما باشند و درگیر موجود موذی رئالیسم یا ناتورالیسم نشوند و در وهله دوم میخواهند دینی باشند.
نویسنده: سجاد مهرگان