فیلم شناسینقد و بررسی
گزارش نشست نقد و بررسی مستند «روابط خانوادگی» ساخته ناصر ضمیری
نمایش مستند «روابط خانوادگی» به کارگردانی ناصر ضمیری، از فیلم های برگزیده جشنواره بین المللی سینما حقیقت بود که بحث های متنوعی را در میان منتقدان سینما پس از اکران فیلم در پی داشت. اخلاق، دستکاری در واقعیت، طنز، ورود به حریم خانواده و ماکیومنتری بارزترین عناوینی بود که منتقدین به آن پرداختند.

«سینمای مستند حوزهها و گونههای گوناگون آن، بحثها و چالشهای زیادی را پیش میکشد. کدام یک از گونههای سینمایی که تعاریف مختلفی را دارند و حوزههای مختلف، نگاههای متفاوتی را به موضوع ارائه میکنند، شاخصههایشان چیست و چه ویژگی هایی دارند؟ چه اصولی را باید رعایت کنند؟ آیا این اصول در فیلمهایی که این چند روز دیده شده، رعایت شده و چقدر توانسته این فیلم ها با مخاطبینش ارتباط برقرار کند؟ بحثی است که در این جلسه با توجه به فیلم روابط خانوادگی به آن میپردازیم.» علی جعفری، منتقد سینما، با طرح این پرسشها و تعیین مسیر نقد و بررسی، از آقای رضایی دعوت نمود تا آغازگر بحث باشد. رضایی با لینکی به تعاریف سینمای حقیقت، گفت:«سینمای حقیقت و مستند دو مقوله جداگانه است. در تمام تعاریفی که از سینمای مستند می شود همیشه صحبت از این است که مستندساز بخشی از واقعیت را انتخاب میکند. مستندساز از دریچه ذهن خودش واقعیت را به تصویر میکشد و گاهی میتواند به واقعیت چیزی هم اضافه کند. حتی با دیدی متفاوت همان واقعیت را نشان میدهد.حقیقت قابل دسترسی نیست.» جعفری رشته بحث را به توکلی میسپارد و او می گوید: «من با زاویه دید ماکیومنتری به فیلم نگاه کردم. ردپای کارگردان در فیلم دیده میشود یعنی مرز داستانی و مستند در هم ادغام شده است. در برخی صحنهها دخالت کارگردان به خوبی احساس میشود. ماکیومنتری خیلی محسوس و مشهود است. از آنجا که اشخاص حقیقی هستند، نوعی تفکر نسبت به نسل قدیم و جدید و ارتباط بین آنها را به وجود میآورد. در آن از احساس وجد و سورپرایز یا لذت و کشف و شهودی که مخاطب به دنبال آن است کمتر دیده میشود.»
«بحث اینجاست که آیا میشود این فیلم را مستند اطلاق کرد؟ گاهی اوقات احساس میشود که حتی فیلمنامهای هم نوشته شده و دیالوگی برای بازیگر تعیین شده است. رفرنسها و رد پاهای کارگردان مشهود است، این حضور پر رنگ کارگردان در مستند را چگونه میشود توجیه کرد؟» رضایی پاسخ پرسش جعفری را اینگونه میدهد: « این فیلم الگویی تکراری است. متأسفانه در سینمای ما گاهی مد میشود که الگوبرداری کنند، یا شبیه میسازند یا پایینتر از آن آسیبی که به لحاظ روایتی بر فیلم وارد است تکرار حرف های پیرمرد است که در چندین صحنه میگوید چیزی به بچهها نمیدهم. این تکرار باعث اُفت روال مستند میشود. بخشهایی از مستند طنزی نازیبا داشت. همه میخندیم اما به چه چیزی؟ اگر قرار است خندهای از مخاطب بگیریم با فیلمهای سینمای تجاری باید فرق داشته باشد. تکرار کلمه اشتباه هیتلر توسط حاجی بابا، بارها و بارها آزاردهنده است و به دل نمینشیند. کاراکتر خوبی انتخاب شده اما به دلیل تناقض زیاد، از نقاط مهم روایت دور افتاده و با لحظات شوخی آن را پر میکند.» زارعیان نکتهی دیگری را بیان می کند که: «وقتی اتحاد فرمی در فیلم اتفاق بیفتد شما میدانید که با چه فیلمی رو به رو هستید. ویژگی فیلم اکسدوس این بود که اتحاد فرمی داشت. وقتی ردپای کارگردان در فیلم دیده شود، فیلم از فرم خارج شده «فیلم در کارگردانی مشکلی ندارد. تدوین و کارگردانی و ریتم و ضرب آهنگ خیلی خوبی دارد. مشکل این است که آیا در قالب یک فیلم مستند میگنجد یا نه؟ با تعاریف مرسوم و استاندارد سینمای مستند، آیا باز هم میشود چنین فیلمی را در قالب سینمای مستند ارائه کرد و پذیرفت؟ آیا همچنان میشود با همه این رد پای کارگردان در فیلمنامه، در بازی گرفتن از بازیگرها، حتی رابطهی دوربین و کسانی که دارد با آنها مصاحبه میشود آن را مستند دانست؟ دوربین مدام در خانه پیرمرد است و با او حشر و نشر دارد، اما در رابطه با فرزندان همیشه با یک فاصله معناداری قرار میگیرد، آیا این ارتباط هدفمند نیست؟» جعفری پرسشهای جدیدی مطرح میکند که زارعیان پاسخ میدهد:«بله، دقیقا همین را میخواهم بگویم. اجزا فیلم همه درست سر جایش گذاشته شده، فقط نکته این است که با مخاطب قرارداد نمیکند، ما احساس میکنیم با یک فیلم مستند مواجه هستیم، ضمن اینکه این ساختار واقعا کهنه شده است. این دست فیلمها، انتظار میرود معنای بزرگی از آن برداشت شود. مثلا دیکتاتور بودن یکی از مسئولین کشور. در قصه میبینید که حاجی بابا با خودش زمزمه میکند پیری آمد و شعر هم میخواند، ولی در عمل یک دیکتاتور است، یعنی حرف میزند عمل نمیکند و خیلی ارجاعات دیگر که در فیلم است. می خواهم بگویم دقت در فیلم این چیزها را به ما انتقال میدهد و از طرفی هم من فقط نکتهام همین است که ای کاش به لحاظ فرمی با مخاطب، تعیین تکلیف میکرد.»